چادر مشکی
چند وقتی که دینا جون داره مرتب و منظم میشه و فرشته مهربون براش جایزه میاره یکی از کارایی که تغییر کرده جمع کردن وسایل و اسباب بازی ها و دفتر نقاشی و مدادرنگیها و ماژیکهاشه که همیشه روی میز مبلا و وسط خونه بود.حتی توی عید که مهمان داشتیم و خسته میشد باز هم تا وسایلش رو جمع نمی کرد نمی رفت بخوابه . چهارشنبه هفته گذشته قسمت شد بریم زیارت امام رضا(ع) اول رفتیم یک چادر مشکی به خاطر اینکه دختر منظمی شده براش خریدیم و بعد رفتیم زیارت جای همه خالی نماز مغرب و عشاء حرم بودیم بعداز نماز دیدم چشمای دخترم پر از اشک شده گفتم چی شده ؟ گفت : دلم برای زهرا و حورا تنگ شده منم گفتم خب براشون دعا کن و بهشون بگو توی حرم به یادتون بودم یک کمی فکر کرد و بعد گفت ...
نویسنده :
مامان لیلا
14:08